12:24 35766
|
|
درست همانطور که او کار را تمام کرد و به ماشینش رفت، چارلز توسط همسر سابقش پذیرفته شد. او در ابتدا تمایلی به این کار نداشت، اما رمی باران او را چنان شاخی کرد که نمیتوانست در برابر این گربه شیرین شیرین و آن تیغ های بزرگ مقاومت کند. آنها به تنه ماشین رفتند و شروع به لعنت كردن كردن برای زمان گمشده كردند. آنها ماشین را لرزاندند و چارلز بار خود را درون گربه سابق خود گرفت.