05:59 13835
|
|
ریکی شب را با دوست دختراش میگذراند و برای یک شب دیگر مادر او، آوا، برنامههای خود را خراب میکند. او هر چند وقت یک بار تلاش می کند تا حرکت کند، او همواره از او بیم دارد. بنابراین وقتی او را برای صحبت خصوصی دعوت می کند، او انتظار بدترین ها را دارد. برای این که کمی زمان را برای ریک کمی تعجب کنید، تمام این بار او سعی داشت او را از دخترش دور کند و او را متوجه کند. ریکی به سادگی نمیتواند مقاومت کند. او می خورد و مکیدن جوانان نرم شگفت انگیز خود و سپس تخت بیش از مادر او و در او را در آنجا در آشپزخانه.