02:59 13833
|
|
این نوجوان تا به حال هیچ ایده ای از آنچه که او در مورد تجربه بود. او فکر کرد او خوش شانس بود که یک غریبه برای یک بالابر برداشت، اما به نظر می رسید او آموزش داده نشده است که به غریبه ها اعتماد کند. برونو دیکنز درس او را که هرگز فراموش نخواهد کرد به او یاد داد. پس از بستن دستانش و قرار دادن انگشتانش در کسو، و اینکه آیا او دوستش داشت یا خیر، او را مانند یک آبشار در آنجا خیس کرد. سپس او دیک خود را در داخل کت و شلوار او گذاشت.