02:15 15310
|
|
دیزی مریض پدربزرگش بود که تمام وقت او را با شوخی بازی می کرد. هنگامی که او با آن درگیر شد، آنها شروع به مبارزه کردند در حالی که دیزی حتی هنوز شلوار خود را ندیده بود! بنابراین مبارزه خود را به سرعت به نوبه خود برای بهترین، زمانی که انگشتان دست خود را در نقطه مناسب قرار داده است. به زودی آنها با فکر کردن به همکاری یکدیگر در سراسر خانه خوشحالی کردند.